عیدالله الاکبر اشعار ویژه عید غدیر

ترتیل قرآن کریم 30 جزء

 

بخش های ویژه سایت مداحان قم
اخبار مذهبی , مداحی , مداحان , شاعران
اشعار مذهبی , اشعار مداحی
دانلود مداحی , مداحان اهلبیت ,مداحان قم
گلزار شهدای مجازی,وصیت نامه خاطرات شهدا کلیپ شهدا صدای شهدا
معرفی نامه و زندگی نامه مداحان و شاعران اهل بیت

اوقات شرعی

افراد آنلاین

ما 223 کاربر آنلاین داریم

آمار بازدیدکنندگان

امروز
دیروز
این هفته
این ماه
کل آمار
4303
3777
34485
8080
31214076
Your IP: 18.224.39.74

زندگاني امام باقر عليه السلام در يک نگاه

نگاهی کوتاه به زندگانی امام باقر علیه السلام

جهت مشاهده مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنید

Tags: زندگاني امام باقر عليه السلام در يک نگاه نگاهی کوتاه به زندگانی امام باقر علیه السلامجهت مشاهده مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنیدنام : محمد.كنيه : ابو جعفر و ابوجعفر اول .القاب : باقر + شاكر + هادى + امين + شبيه -به خاطر شباهت ايشان به پيامبراكرم (ص)مـشهورترين لقب آن حضرت + باقر است . پيامبر اكرم (ص ) به واسطه جابربن عبداللّه انصارى + آن حضرت را به اين لقب + ملقب كرد و به ايشان سلام رساند.منصب : معصوم هفتم و امام پنجم شيعيان .تاريخ ولادت : اول رجب سال 57 هجرى .برخى از مورخان + ولادت ايشان را در سوم صفر سال 57 هجرى دانسته اند.محل تولد: مدينه مشرفه + در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).نسب پدرى : امام زين العابدين + على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع ).نام مادر: فاطمه + دختر امام حسن مجتبى (ع ) كه مكنى به ام عبداللّه بود.ايـن بـانـوى ارجـمـند + از زنان بزرگ عصر خويش بود كه امام صادق (ع ) درباره شان و منزلت او + فـرمـود: جـده ام + فـاطمه بنت حسن + صديقه بود و در آل امام حسن (ع ) زنى به درجه و مرتبه او نرسيد.چـون نـسـب امـام مـحـمـد بـاقر(ع ) + هم از پدر و هم از مادر + به امام اميرالمؤمنين (ع )و فاطمه زهرا(س ) مى رسد + به ايشان علوى بين علويين و فاطمى بين فاطميين گفته مى شود.مـدت امـامـت : از زمـان شهادت پدرش + امام زين العابدين (ع ) در سال 95 تا سال114 هجرى + به مدت 20 سال .تاريخ و سبب شهادت : هفتم ذى حجه سال 114 هجرى + در سن 57 سالگى (و به قولى ربيع الاول يا ربيع الاخر سال 114 هجرى ) به وسيله زهرى كه ابراهيم بن وليد عبدالملك + در ايام خلافت هشام بن عبدالملك + به آن حضرت خورانيد.محل دفن : قبرستان بقيع + در مدينه مشرفه + در جوار قبر پدرش + امام زين العابدين (ع ) و عمويش + امام حسن مجتبى (ع ) و فرزندش + امام صادق (ع).همسران :1. ام فروه بنت قاسم . 2. ام حكيم و چند ام ولد.فرزندان :1. امام جعفر صادق (ع ). 2. عبداللّه . 3. ابراهيم . 4. عبيداللّه . 5. على .6. زينب . 7. ام سلمه . اصحاب :تعداد اصحاب + ياران و راويان آن حضرت + بيش از آن است كه بتوان نام همه آنان را در اين جا آورد + به ناچار نام برخى از بزرگان آنان را ذكر مى كنيم :1. زرارة بن اعين .2. معروف بن خربوذمكى .3. ابو بصير اسدى .4. فضيل بن يسار.5. محمدبن مسلم .6. يزيد بن معاويه عجلى .ايـن شـش نـفـر + در علم رجال + به اصحاب اجماع اولى شهرت يافته اند كه فقها وحديث شناسان شيعه + اتفاق نظر و اجماع دارند بر صحت نقل روايت آنان از امام معصوم (ع ).7. حمران بن اعين .8. بكير بن اعين .9. عبدالملك بن اعين .10. عبدالرحمن بن اعين .11. محمد بن اسماعيل بن بزيع .12. عبداللّه بن ميمون .13. محمد بن مروان .14. اسماعيل بن فضل هاشمى .15. ابو هارون مكفوف .16. ظريف بن ناصح .17. سعيد بن ظريف .18. اسماعيل بن جابر خثعمى .19. عقبة بن بشير اسدى .20. كميت بن زيد اسدى .21. جابر بن يزيد جعفى .مـشهورترين لقب آن حضرت + باقر است . پيامبر اكرم (ص ) به واسطه جابربن عبداللّه انصارى + آن حضرت را به اين لقب + ملقب كرد و به ايشان سلام رساند.زمامداران معاصر 1. معاوية بن ابى سفيان (35- 60ق)2. يزيد بن معاويه (60- 64ق )3. معاوية بن يزيد (64- 64ق )4. عبداللّه بن زبير (64- 73ق )5. مروان بن حكم (64- 65ق )6. عبدالملك بن مروان (65- 86ق )7. وليد بن عبدالملك (86- 96ق ).8. سليمان بن عبدالملك (96-99ق ).9. عمربن عبدالعزيز (99- 101ق ).10. يزيد بن عبد الملك (101- 105ق ).11. هشام بن عبدالملك (105- 125ق ).از مـيان خلفاى مذكور + تنها عبداللّه بن زبير + كه به مدت ده سال بر حجاز و عراق حكومت كرد + از غير بنى اميه بود و بقيه + همگى از سلسله بنى اميه و از دو تيره فرزندان ابوسفيان و فرزندان حكم بـن عـاص بـودند و تمامى آنان جز معاوية بن يزيد(معروف به معاويه ثانى ) و عمربن عبدالعزيز در اذيت و آزار اهل بيت پيامبراكرم (ص ) و امامان شيعه اتفاق داشتند.رويدادهاى مهم 1. حـضـور امـام مـحـمد باقر (ع ) در واقعه كربلا + در سن چهار سالگى + به همراه پدرش + امام زين العابدين (ع ) در محرم سال 61 هجرى .2. شهادت امام زين العابدين (ع ) + پدر ارجمند امام محمد باقر (ع ) + در سال 95هجرى .3. مباحثات و احتجاجات امام محمد باقر (ع ) با بزرگان مذاهب و اديان + درباره اثبات حقانيت اهل بيت (ع ).4. ضـرب سـكه اسلامى + براى پول رايج خلافت اسلامى + و اسقاط سكه رومى توسط عبدالملك بن مروان + در سال 76 هجرى + با مشورت و يارى امام محمدباقر(ع ).(1) 5. احضار امام محمد باقر (ع ) و فرزندش + امام جعفر صادق (ع ) به شام از سوى هشام بن عبدالملك .6. تـاسـيس پايه هاى اصلى حوزه علوم اهل بيت (ع ) در مدينه + و تربيت شاگردان مبرز توسط امام محمد باقر(ع ).7. مـسـمـومـيت و شهادت امام محمد باقر (ع ) + درسال 114 هجرى + به دست ابراهيم بن وليد بن عبدالملك + والى مدينه + به دستور خليفه وقت + هشام بن عبدالملك .8. به خاك سپارى بدن مطهر امام محمد باقر (ع ) در قبرستان بقيع + در مدينه + دركنار قبر پدرش + امـام زيـن الـعـابـديـن (ع ) و عمويش + امام حسن مجتبى (ع ) + توسطامام جعفر صادق (ع ) و ساير بازماندگان .داستان ها 1. موعظه امام محمد باقر (ع ) به صوفى عصرش محمد بن منكدر + يكى از متصوفان مشهور عصر خويش بود كه در عبادت ظاهرى و انجام فرايض و مـسـتحبات اسلامى سعى بليغى داشت + به طورى كه از همه كارها دست برداشته + تنها به عبادت مى پرداخت .او اوقـات شـب را مـيان خود + مادر و خواهر خويش تقسيم كرده بود تا هر كدام ازآنان ثلث شب را بيدار بوده و به نماز و تهجد بپردازند. چون خواهرش درگذشت + شب را با مادرش تقسيم كرد كه هر كدام نيمى از آن را مشغول عبادت باشند و چون مادرش وفات يافت + وى تمام شب را بيدار بود و به راز و نياز مى پرداخت .مـحـمـد بن منكدر روزى در جمع مريدانش گفت : من گمان نداشتم كه على بن حسين (زين الـعـابـدين ) خلفى چون خود به يادگار گذاشته باشد تا اين كه روزى فرزندش محمد باقر (ع ) را ديـدم و خـواسـتـم وى را پندى دهم + اما او به من پندى داد ودرسى آموخت . مريدانش پرسيدند: مـحـمـد باقر (ع ) به چه چيز تو را پند داد؟وى جريان ملاقات خويش با امام محمد باقر (ع ) را اين گونه بيان كرد: در يـكـى از روزهاى بسيار گرم + براى انجام كارى به بيرون مدينه مى رفتم + در بين راه محمد بن على (ع ) را ديدم كه فربه و تناور بود و بر دو غلام خويش تكيه كرده + مى آمد. با خود گفتم بزرگى از بـزرگـان قـريـش براى طلب دنيا در چنين حالتى بيرون آمده است + هم اكنون وى را موعظه خواهم كرد. هـمـيـن كه به او رسيدم + سلام كردم . محمد بن على (ع ) نفس زنان و عرق ريزان جواب سلام مرا داد.پي نوشت:1- سيرة الائمة الاثنى عشر + ج2 + ص 221. لازم بـه ذكـر اسـت گـرچـه سـال ضـرب سكه اسلامى + معاصر با دوران امامت حضرت امام زين الـعـابدين (ع )بوده است + اما در ايام + امام محمد باقر(ع ) نيز همچون پدر گرامى اش ملجا علمى و ديـنـى امت بود. به همين دليل + كمك رسانى به خليفه وقت و تشويق او در يك امر مهم اسلامى و سـياسى و اقتصادى + توسط آن حضرت + استبعادى ندارد و يا ممكن است عمل امام محمد باقر (ع ) به اشاره پدر گرامى وى امام زين العابدين (ع ) انجام يافته باشد.برگرفته از:خاندان عصمت، سيد تقى واردى

مراسم عروسى دو نور الهی

حضرت على(علیهالسلام) مىفرماید: حدود یك ماه از عقد من و فاطمه گذشت و من خجالت مىكشیدم با پیغمبر درباره فاطمه صحبت كنم، ولى گاهى كه خلوت مىشد، مىفرمود: یا على چه همسر نیكو و زیبایى نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را تزویج تو كردم

ادامه متن در ادامه مطلب...

Tags: مراسم عروسى دو نور الهیپیوند آسمانیحضرت على(علیه‎السلام) مى‎فرماید: حدود یك ماه از عقد من و فاطمه گذشت و من خجالت مى‎كشیدم با پیغمبر درباره فاطمه صحبت كنم، ولى گاهى كه خلوت مى‎شد، مى‎فرمود: یا على چه همسر نیكو و زیبایى نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را تزویج تو كردمادامه متن در ادامه مطلب...کپي برداري تنها با ذکر منبع مجاز است ..روزى برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسیار مسرور هستم. چرا از رسول خدا(صلّى الله علیه و آله) خواهش نمى‎كنى كه فاطمه را به خانه‎ات بفرستد تا به وسیله عروسى شما، چشم ما روشن گردد؟ پاسخ دادم: خیلى میل دارم عروسى كنم اما از رسول خدا خجالت مى‎كشم. عقیل گفت: تو را به خدا سوگند! هم اكنون با من بیا تا خدمت پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) برویم.على با برادرش عقیل قصد منزل رسول خدا نمودند. در بین راه به «ام ایمن» برخورد كرده جریان را برایش گفتند. ام ایمن گفت: اجازه بدهید من با رسول خدا در این باره مذاكره كنم، زیرا در اینگونه امور، حرف زن‎ها مؤثرتر است.ام سلمه و سایر زنان از قضیه خبردار شدند و خدمت پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) مشرف گشتند. عرض كردند: یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدایت، براى موضوعى خدمت شما رسیده‎ایم كه اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان روشن مى‎شد.وقتى پیامبر(صلى الله علیه و آله) نام خدیجه را شنید اشكش جارى شد و فرمود: خدیجه؟! كجا مانند خدیجه پیدا مى‎شود؟ هنگامى كه مردم مرا تكذیب نمودند مرا تصدیق كرد و براى ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من قرار داد. خدیجه زنى بود كه خدا بر من وحى فرستاد كه به او بشارت دهم خانه‎اى از زمرد در بهشت به او عطا خواهد كرد.ام سلمه عرض كرد: پدر و مادرم فدایت شود، شما هر چه درباره خدیجه مى‎فرمایید صحیح است. خدا ما را با او محشور گرداند. یا رسول الله! برادر و پسرعموى شما میل دارد همسرش را به منزل ببرد.فرمود: پس چرا خودش در این باره صحبتى نمى‎كند؟ عرض كرد: خجالت مى‎كشد.پیغمبر اكرم به حضرت على(علیهماالسلام) فرمود: در عروسى باید ولیمه داده شود، من دوست دارم امتم در عروسی‎ها ولیمه بدهند.«سعد» كه در مجلس حاضر بود عرض كرد: من یك گوسفند براى جشن شما تقدیم مى‎كنم. گروهى دیگر از اصحاب نیز در حدود توانایى خودشان كمك كردند.پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) به ام ایمن فرمود: على را نزد من حاضر كن. وقتى على(علیه‎السلام) خدمت پیغمبر مشرف شد فرمود: یا على! آیا میل دارى همسرت را به منزل ببرى.عرض كرد: آرى یا رسول الله.فرمود: خدا مبارك كند، همین امشب یا فردا شب وسائل عروسى را فراهم مى‎كنم.سپس به زنانش فرمود: فاطمه را زینت كنید و خوشبویش نمایید و اطاقى را برایش فرش كنید تا مراسم عروسى را برگزار كنیم.(1)جشن عروسىپیغمبر اكرم به حضرت على فرمود: در عروسى باید ولیمه داده شود، من دوست دارم امتم در عروسی‎ها ولیمه بدهند.«سعد» كه در مجلس حاضر بود عرض كرد: من یك گوسفند براى جشن شما تقدیم مى‎كنم.گروهى دیگر از اصحاب نیز در حدود توانایى خودشان كمك كردند.رسول خدا(صلى الله علیه و آله) به بلال فرمود: یك گوسفند بیاور و به على(علیه‎السلام) فرمود: حیوانى ذبح كن. و ده درهم پول به او داد و فرمود: قدرى روغن و خرما و كشك تهیه كن. نان هم تهیه كردند. سپس به على فرمود: هر كس را مى‎خواهى براى صرف غذا دعوت كن. على بن ابى طالب (علیه‎السلام) گروه زیادى از اصحاب را دعوت نمود. گوشت‎ها را پختند و به وسیله روغن و خرما و كشك غذایى تهیه نمودند.چون جمعیت مدعوین زیاد بود و وسائل پذیرایى نداشتند پیغمبر(صلى الله علیه و آله) دستور داد مهمانان جشن، ده نفر ده نفر داخل شوند و غذا میل كنند. در آن جشن تاریخى، عباس و حمزه عموهاى پیغمبر و على بن ابى طالب و برادرش عقیل از مدعوین پذیرایى مى‎نمودند. سفره‎اى گستردند و اصحاب، ده نفر ده نفر داخل مى‎شدند. رسول خدا(صلى الله علیه و آله) با دست مبارك غذا مى‎كشید و مهمانان پذیرایى مى‎شدند، پس از سیر شدن، بیرون مى‎رفتند و ده نفر دیگر داخل مى‎شدند. بدین منوال گروه كثیرى غذا خوردند. و به بركت دست رسول خدا همه سیر شدند. سپس دستور داد بقیه غذاها را به خانه فقرا و بیچارگانى كه از حضور در مجلس ولیمه معذور بودند ببرند یك ظرف غذا هم براى فاطمه و على(علیهماالسلام) كنار بگذارند.(2) عروس را به خانه داماد بردندرسول خدا(صلى الله علیه و آله) به بلال فرمود: یك گوسفند بیاور و به على(علیه‎السلام) فرمود: حیوانى ذبح كن. و ده درهم پول به او داد و فرمود: قدرى روغن و خرما و كشك تهیه كن. نان هم تهیه كردند. سپس به على فرمود: هر كس را مى‎خواهى براى صرف غذا دعوت كن. على بن ابى طالب (علیه‎السلام) گروه زیادى از اصحاب را دعوت نمود. گوشت‎ها را پختند و به وسیله روغن و خرما و كشك غذایى تهیه نمودند.زنان پیغمبر فاطمه(علیهاالسلام) را زینت كردند، عطر و بوى خوش به او زدند. پیغمبر، على (علیه‎السلام) را احضار كرد و در جانب راست خودش نشانید. فاطمه(علیهاالسلام) را نیز در طرف چپ نشانید. سپس عروس و داماد را به سینه خودش چسباند. پیشانى هر دو را بوسه داد. دست نوعروس را گرفت و در دست داماد گذاشت. به على(علیه‎السلام) فرمود: فاطمه همسر خوبى است. و به فاطمه(علیهاالسلام) فرمود: على شوهر خوبى است.سپس به زنان فرمود: عروس و داماد را با شور و شادى به خانه‎اشان ببرند ولى چیزى نگویید كه خدا ناراضى گردد.زنان پیامبر با شور و شادى، الله اكبر گویان، فاطمه و على را تا خانه عروس و داماد مشایعت نمودند. رسول خدا نیز از عقب رسید و وارد خانه شده دستور داد ظرف آبى حاضر كردند، قدرى از آبها را بر بدن فاطمه پاشید و دستور داد که با بقیه آن وضو بگیرد و دهانش را بشوید. بعدا ظرف آب دیگرى طلبید، قدرى از آن را بر تن مبارك على(علیه‎السلام) پاشید و دستور داد با بقیه آن، دهانش را بشوید و وضو بگیرد. سپس روى عروس و داماد را بوسید. دست به جانب آسمان برداشت و گفت: خدایا این عروسى را مبارك گردان و نسل پاك و پاكیزه‎اى از ایشان بوجود آور. وقتى خواست از خانه خارج شود فاطمه (علیهاالسلام) دامنش را گرفت و گریه كرد. فرمود: دختر عزیزم! من ترا به بردبارترین و دانشمندترین مردم تزویج كردم.سپس برخاست و تا در خانه آمد. چوب در را با دو دست مبارك گرفت و فرمود: خدا شما و نسلتان را پاك و پاكیزه گرداند. با دوستان شما دوست هستم و با دشمنانتان دشمن. اكنون وداع مى‎كنم و شما را به خدا مى‎سپارم.پی‎نوشت‎ها:1- بحارالانوار، ج 43، ص 130- 132.2- بحارالانوار، ج 43، ص 132 و 137 و 114 و 106.برگرفته از کتاب‎های:- برترین بانوی جهان، فاطمه زهرا(علیهاالسلام)، آیة الله ناصر مکارم شیرازی.- بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، ابراهیم امینی .- زندگانی فاطمه زهرا(علیهاالسلام)، سید جعفر شهیدی.کپي برداري تنها با ذکر منبع مجاز است .

حضرت على(علیهالسلام) به خواستگارى مىرود


پس از آن که خواستگاران حضرت زهرا(علیهاالسلام) با پاسخ منفی پیامبر اکرم روبرو شدند؛ اجمالا احساس كردند كه پیغمبر اكرم میل دارد فاطمه(علیهاالسلام) را به عقد على(علیهالسلام) درآورد. ولى از جانب حضرت على(علیهالسلام) هم پیشنهادی نشده بود.

ادامه متن در ادامه مطلب...

Tags: حضرت على(علیه‎السلام) به خواستگارى مى‎رودپس از آن که خواستگاران حضرت زهرا(علیهاالسلام) با پاسخ منفی پیامبر اکرم روبرو شدند؛ اجمالا احساس كردند كه پیغمبر اكرم میل دارد فاطمه(علیهاالسلام) را به عقد على(علیه‎السلام) درآورد. ولى از جانب حضرت على(علیه‎السلام) هم پیشنهادی نشده بود.ادامه متن در ادامه مطلب...یك روز عمر و ابوبكر و سعد بن معاذ و گروهى دیگر در مسجد دور هم جمع شده بودند و از هر درى سخن مى‎گفتند. در این بین سخن از فاطمه به میان آمد. ابوبكر گفت: مدتى است كه اعیان و اشراف عرب فاطمه(علیهاالسلام) را خواستگارى مى‎نمایند اما پیغمبر اكرم پیشنهاد احدى را نپذیرفته و در جوابشان مى‎فرماید: تعیین همسر فاطمه با خداست. ولى على بن ابى طالب(علیه‎السلام) تا حال، در مورد خواستگارى فاطمه اقدامى نكرده، گمان مى‎كنم علت اقدام نكردنش تهیدستى باشد. این مطلب براى من روشن است كه خدا و پیغمبر، فاطمه را براى على(علیه‎السلام) نگاهداشته‎اند.سپس به «عمر» و «سعد بن معاذ» گفت: حاضرید به اتفاق هم نزد على برویم و جریان را برایش تشریح كنیم و اگر به ازدواج مایل بود و تهیدستى مانعش بود، كمكش كنیم؟! سعد بن معاذ از این پیشنهاد استقبال نمود و ابوبكر را در این كار تشویق كرد.سلمان فارسى مى‎گوید: عمر و ابوبكر و سعد بن معاذ بدین قصد از مسجد خارج شدند و به جستجوى على(علیه‎السلام) پرداختند. ولى آن حضرت را در منزلش نیافتند. اطلاع پیدا كردند كه در نخلستان یكى از انصار با شتر آبكشى مى‎كند و درختان خرما را آبیارى مى‎نماید. پس به جانب آن حضرت شتافتند.على(علیه‎السلام) فرمود: از كجا مى‎آیید و به چه منظور اینجا آمده‎اید؟حضرت علی(علیه‎السلام) عرض كرد: یا رسول الله پدر و مادرم فداى تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربیت و تأدیب من كوشش نمودى و به بركت وجود شما هدایت شدم.ابوبكر گفت: یا على تو در تمام كمالات بر سایرین برترى دارى، و از موقعیت خودت و علاقه‎اى كه رسول خدا به تو دارد كاملا آگاهى. اشراف و بزرگان قریش براى خواستگارى فاطمه(علیهاالسلام) آمده‎اند ولى پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) دست رد به سینه همه زده و تعیین همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان مى‎كنم خدا و رسول، فاطمه را براى تو گذاشته‎اند. و شخص دیگرى قابلیت این افتخار را ندارد. نمى‎دانم به چه علت شما در این اقدام كوتاهى مى‎كنى؟على بن ابى طالب(علیه‎السلام) هنگامى كه سخن ابوبكر را شنید اشك در چشمان مباركش حلقه زد و فرمود: اى ابابكر! احساسات و خواسته‎هاى درونى مرا تحریك نمودى و به موضوعى كه از آن غافل بودم یادآورى كردى. به خدا سوگند! همه خواستگار فاطمه‎اند، من هم بدین موضوع علاقه دارم. یگانه چیزى كه مرا از این اقدام بازداشته فقر و تهیدستى است.ابوبكر عرض كرد: یا على! این سخن را نفرمایید. زیرا دنیا و اموال دنیا در نظر خدا و رسول ارزشى ندارد. من صلاح مى‎دانم هر چه زودتر در این كار اقدام نمایید و در خواستگارى فاطمه تعجیل كنید.(1)على بن ابى طالب(علیه‎السلام) در خانه پیغمبر اكرم بزرگ شده و فاطمه(علیهاالسلام) را به خوبى مى‎شناخت و با روحیات و اخلاق او كاملا آشنا بود. هر دو تربیت شده پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) و خدیجه و در یك خانه بزرگ شده بودند.(2) على مى‎دانست دخترى مانند فاطمه هرگز پیدا نخواهد شد كه به جمیع كمالات و فضائل انسانیت آراسته باشد. و از صمیم قلب او را دوست مى‎داشت و مى‎دانست چنین موقعیت‎هاى مناسبى همیشه فراهم نمى‎شود. اما اوضاع بحرانى اسلام و گرفتارى‎ها و فقر اقتصادى مسلمین، چنان على(علیه‎السلام) را مشغول ساخته بود كه به خواسته‎هاى درونى خویش توجه نداشت، و در همه فكرى بود جز ازدواج و تشكیل خانواده.حضرت على(علیه‎السلام) اندكى در پیرامون پیشنهاد ابوبكر تأمل كرد و اطراف و جوانب قضیه را به خوبى بررسى نمود، از یك طرف، تهیدستى و فقر اقتصادى خودش و سایر مسلمانان و حوادث و گرفتاری‎هاى عمومى را مشاهده كرد، از طرف دیگر فكر كرد موقع ازدواج كردنش فرارسیده و در حدود بیست و یك سال یا زیادتر از عمرش مى‎گذرد(3) باید خواه ناخواه ازدواج كند و مثل فاطمه(علیهاالسلام) هرگز پیدا نمى‎شود. اگر این فرصت از دست برود قابل جبران نیست.پیامبر نزد فاطمه(علیهاالسلام) رفت، فرمود: دخترم! على بن ابى طالب(علیه‎السلام) را به خوبى مى‎شناسى براى خواستگارى آمده است. آیا اجازه مى‎دهى ترا به عقدش درآورم؟ فاطمه از خجالت سكوت كرد و چیزى نگفت. پیامبر اکرم(صلّى الله علیه و آله) سكوت او را علامت رضایت دانست.پیشنهاد ابوبكر چنان روح على را تكان داد و عشق درونى او را شعله‎ور ساخت كه دیگر نتوانست به كار خویش ادامه دهد. شترش را از كار بازگرفت و به منزل آورد، استحمام نمود، و عباى تمیزى بر تن كرد، و به خدمت رسول اكرم رفت. پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) در خانه ام‎سلمه تشریف داشت. على (علیه‎السلام) به منزل ام سلمه رفت و در زد. پیغمبر به ام سلمه فرمود: در را باز كن. كوبنده در شخصى است كه خدا و رسول او را دوست دارند او هم خدا و رسول را دوست دارد.عرض كرد: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت، كیست كه ندیده درباره‎اش چنین داورى مى‎كنى؟فرمود: اى ام سلمه! مردى دلاور و شجاع است، برادر و پسرعمویم و محبوب‎ترین مردم نزد من است.ام‎سلمه از جاى جست و در خانه را باز كرد. على(علیه‎السلام) داخل منزل شد، سلام داد و در حضور پیغمبر نشست. از خجالت سرش را به زیر انداخت، و نتوانست تقاضاى خویش را عرضه بدارد. مدتى طول كشید كه هر دو ساكت بودند. بالاخره پیغمبر(صلّى الله علیه و آله) سكوت را شكست و فرمود: یا على گویا براى حاجتى نزد من آمده‎اى كه از اظهار آن خجالت مى‎كشى؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمینان داشته باش كه تمام خواسته‎هایت قبول مى‎شود.عرض كرد: یا رسول الله پدر و مادرم فداى تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربیت و تأدیب من كوشش نمودى و به بركت وجود شما هدایت شدم.یا رسول الله! به خدا سوگند اندوخته دنیا و آخرت من شما هستى. اكنون موقع آن شده كه براى خودم همسرى انتخاب كنم و تشكیل خانواده دهم، تا با وى مأنوس گردم و از ناراحتی‎هاى خویش بكاهم. اگر صلاح بدانى و دختر خودت فاطمه(علیهاالسلام) را به عقد من درآورى سعادت بزرگی نصیب من شده است.رسول خدا كه در انتظار چنین پیشنهادى بود صورتش از سرور و شادمانى برافروخته شد، فرمود: صبر كن تا از فاطمه اجازه بگیرم.پیامبر نزد فاطمه(علیهاالسلام) رفت، فرمود: دخترم! على بن ابى طالب(علیه‎السلام) را به خوبى مى‎شناسى براى خواستگارى آمده است. آیا اجازه مى‎دهى ترا به عقدش درآورم؟ فاطمه از خجالت سكوت كرد و چیزى نگفت. پیامبر اکرم(صلّى الله علیه و آله) سكوت او را علامت رضایت دانست.(4)کپي برداري تنها با ذکر منبع مجاز است .===========================پی‎نوشت‎ها:1- بحارالانوار، ج43، ص 125.2- مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص180.3- ذخائر العقبى، ص 26.4- بحارالانوار، ج 43، ص 127/ ذخائر العقبى، ص 29.برگرفته از کتاب‎های:- برترین بانوی جهان، فاطمه زهرا(علیهاالسلام)، آیة الله ناصر مکارم شیرازی.- بانوى نمونه اسلام فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، ابراهیم امینی .- زندگانی فاطمه زهرا(علیهاالسلام)، سید جعفر شهیدی .کپي برداري تنها با ذکر منبع مجاز است .

سالروز شهادت حضرت حمزه سید الشهداء (ع)

پانزدهم شوال سال 3 قمری

جهت مشاهده شعر به مناسبت شهادت حضرت حمزه سید الشهدا اینجا کلیک کنید

حمزه بن عبدالمطلب، عموى پیامبر گرامى اسلام بود، دو سال پیش از ولادت رسول خدا (ص) دیده ‏به جهان گشود. در میان جوانان قریش در دلاورى و بزرگوارى برجسته و در آزاد اندیشى، آزادمنشى و ستم ‏ستیزى سرآمد بود. سلحشورى و توان رزمى وى همزمان با آغاز دوره جوانى نمودار شد...

Tags: سالروز شهادت حضرت حمزه سید الشهداء (ع)پانزدهم شوال سال 3 قمری حمزه بن عبدالمطلب، عموى پیامبر گرامى اسلام بود، دو سال پیش از ولادت رسول خدا (ص) دیده ‏به جهان گشود. در میان جوانان قریش در دلاورى و بزرگوارى برجسته و در آزاد اندیشى، آزادمنشى و ستم ‏ستیزى سرآمد بود. سلحشورى و توان رزمى وى همزمان با آغاز دوره جوانى نمودار شد...حمزه بن عبدالمطلب، عموى پیامبر گرامى اسلام بود، دو سال پیش از ولادت رسول خدا (ص)دیده ‏به جهان گشود. در میان جوانان قریش در دلاورى و بزرگوارى برجسته و در آزاد اندیشى، آزادمنشى و ستم ‏ستیزى سرآمد بود. سلحشورى و توان رزمى وى همزمان با آغاز دوره جوانى نمودار شد. آن آزادمرد، حتى پیش از پذیرش اسلام، از رسول خدا در برابر آزارهاى مشركان ‏حمایت می‏كرد، گرویدن وى به اسلام موجب سربلندى دین خدا شد; زیرا پس از آن ‏مسلمانان از انزوا بیرون آمدند و قریش با درك پشتیبانى توانا و استوار حمزه از پیامبر اكرم (ص) از آزارهاى خود كاستند و رفتارشان با رسول خدا و مسلمانان ‏ملایمتر شد. حمزه (ع)همراه دیگر مسلمانان به مدینه هجرت كرد و خدمات ارزنده‏اى بویژه درامور نظامى ارائه داد. پیامبر اكرم (ص) به مسائل دفاعى حكومت نوبنیاد خود اهتمام خاصى داشتند. ایشان ‏با تشكیل گروههاى رزمى درصدد برآمدند امنیت مدینه را تأمین كرده، مسلمانان را براى رویارویى با دشمنان آماده سازند. بر این اساس هفت ماه پس از هجرت، نخستین‏ گروه گشتى رزمى را به فرماندهى حضرت حمزه (ع) ، اعزام نمودند. گرچه این ‏رویارویى بدون درگیرى پایان یافت ولى نشانه ‏اى از اقتدار سپاه اندك اسلام در برابر كاروان بزرگ مشركان بود.رسول گرامى اسلام در ربیع الاول سال دوم هجرت غزوه «ابواء» را تدارك دید و در جمادى الاول غزوه «ذات العشیره‏» را به قصد تعقیب كاروان قریش سازماندهى كرد. در این دو غزوه نیز پرچمدار سپاه اسلام، حضرت حمزه بود. آن رزمنده نستوه در جنگ بدر حضورى درخشنده داشت. این نبرد با امدادهاى الهى و دلاوری ‏هاى بى ‏مانند امیرمؤمنان على (ع) و سلحشورى حمزه، با پیروزى قاطع سپاه اسلام‏ به پایان رسید. در این پیكار تنى چند از سران كفر به دست تواناى حضرت حمزه به هلاكت ‏رسیده یا به اسارت درآمدند. سیدالشهدا حمزه ‏بن ‏عبدالمطلب در غزوه «بنى قینقاع‏» پرچمدار سپاه اسلام بود. یهودیان بنى ‏قینقاع نخستین گروه یهود بودند كه با اسلام اعلام جنگ نمودند، سپاه اسلام قلعه آنها را محاصره كرد. آنگاه رسول خدا (ص) آنان را از مدینه تبعید نمود و اموالشان را مصادره كرد.یك سال پس از جنگ بدر، غزوه احد با هدف مقابله با مشركانى كه براى انتقام‏گیرى‏ از مسلمانان و جبران شكست ‏بدر به سمت مدینه آمده بودند آغاز گردید. حمزه و برخى دیگر از مسلمانان سلحشور، معتقد به جنگ برون ‏شهرى بودند، حمزه به‏ رسول خدا عرض كرد: «سوگند به آن كه قرآن را بر تو فرستاد امروز دست ‏به غذا نخواهم برد، مگر آنكه بیرون مدینه با شمشیر خود بر دشمن بتازم!» حضرت حمزه از معدود قهرمانانى ‏بود كه در جنگ، نشان بر خود می ‏نهاد و بدین وسیله خود را به دوست و دشمن معرفی می‏كرد. او نمونه ‏اى از شجاعت و دلیرى در میدان نبرد بود، خود را به اعماق صفوف ‏دشمن مى‏رساند و با دشمن درگیر می‏شد، از قدرت بازوى برجسته ‏اى بهره‏ مند بود. در احد با دو شمشیر پیش رسول خدا می ‏جنگید و می‏گفت: «من شیر خدا هستم!»شهادتدر احد، به هنگام تهاجم دشمن، وفادار و ثابت ‏قدم از رسول خدا دفاع میكرد و توانست ‏سى مشرك جنگجو را به هلاكت ‏برساند. ولی کینه دیرینه هند همسر ابوسفیان که پدر و برادر خود را در جنگ بدر بدست جنگجوی حمزه بن عبدالمطلب از دست داده بود، او را واداشت که غلام حبشی خود، «وحشى‏» را در صورت به شهادت رساندن حمزه، وعده آزادی و رهایی از بردگی دهد. و بدینگونه حین جنگ حضرت حمزه بن عبدالمطلب با زوبین غلام که در كمین آن سردار دلاور بود، مورد نشان قرار گرفته شد و آن بزرگوار پس از عمرى جهاد در راه خدا و یارى پیامبر گرامى به ملكوت اعلى پیوست و آن سردار رشید، شهید شاهد بارگاه ‏الهى شد. رسول خدا (ص) در منزلت او فرمود:«سالار شهیدان در روز قیامت نزد خداوند حمزه است.‏» قبر مطهر حمزه سید الشهدا در قبرستان احد (محل واقعه جنگ احد) در مدینه منوره واقع شده و مزار آن سردار شهید و دیگر شهیدان احد همواره زیارتگاه عاشقان و عارفان الهى و الهام ‏بخش جهاد و شهادت به ‏مبارزان بوده است.


يوم الهدم :

تا به حال نام يوم الهدم را شنيده ايد ؟ يوم الهدم يعني روز ويران کردن ...

در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري پس از اشغال مکه ، وهابيان به سرکردگي عبدالعزيزبن سعود روي به مدينه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر ، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورين عثماني را بيرون کردند و به تخريب قبور ائمه بقيع و ديگر قبور هم چنين قبر ابراهيم فرزند پيامبر اکرم – صلي الله عليه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنين مادر حضرت اباالفضل العباس – عليه السلام – و قبر عبدالله پدر پيامبر و اسماعيل فرزند امام صادق – عليه السلام – و بسياري قبور ديگرپرداختند . ضريح فولادي ائمه بقيع را که در اصفهان ساخته شده بود و روي قبور حضرات معصومين امام مجتبي ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق – عليهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده ، بردند . اما اين اولين حمله آنان به مدينه نبود . آنان در سال 1221 هجري نيز يک بار ديگر به مدينه هجوم برده ، پس از يک سال و نيم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف کنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشياي گرانبهاي حرم پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم – و تخريب و غارت قبرستان بقيع نمودند ...

Tags: يوم الهدم :تا به حال نام يوم الهدم را شنيده ايد ؟ يوم الهدم يعني روز ويران کردن ...در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري پس از اشغال مکه ، وهابيان به سرکردگي عبدالعزيزبن سعود روي به مدينه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر ، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورين عثماني را بيرون کردند و به تخريب قبور ائمه بقيع و ديگر قبور هم چنين قبر ابراهيم فرزند پيامبر اکرم – صلي الله عليه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنين مادر حضرت اباالفضل العباس – عليه السلام – و قبر عبدالله پدر پيامبر و اسماعيل فرزند امام صادق – عليه السلام – و بسياري قبور ديگرپرداختند . ضريح فولادي ائمه بقيع را که در اصفهان ساخته شده بود و روي قبور حضرات معصومين امام مجتبي ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق – عليهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده ، بردند . اما اين اولين حمله آنان به مدينه نبود . آنان در سال 1221 هجري نيز يک بار ديگر به مدينه هجوم برده ، پس از يک سال و نيم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف کنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشياي گرانبهاي حرم پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم – و تخريب و غارت قبرستان بقيع نمودند .طبق نقل تاريخي آن ها در اين حمله چهر صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گرانبها و حدود يکصد قبضه شمشير با غلاف هاي مطلا به طلاي خالص و تزيين شده به الماس و ياقوت و ... به يغما بردند . و اين نيز نخستين حمله آنان به مقدسات اسلامي نبود . صلاح الدين مختار نويسنده و مورخ وهابي در کتاب تاريخ امملکه العربيه السعوديه کما عرفت بخشي از افتخارات وهابيت در حمله به کربلاي معلي را چينن شرح مي دهد : در سال 1216 اميرسعود در رأس نيروهاي بسياري از مردم نجد و حبوب و حجاز و تهامه و نواحي ديگر به قصد عراق حرکت نمود و در ماه ذي القعده به شهر کربلا رسيد و آن را محاصره کرد . سپاه مذکور باروي شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند . بيشترمردم را در کوچه و بازار و خانه ها به قتل رسانيدند و نزديک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند ، سپس در محلي به نام ابيض گرد آمدند . خمس اموالرا خود سعود برداشت و بقيه را به هر پياده يک سهم و به هر سوار دو سهم قسمت کرد .(چون به نظر آنها جنگ با کفار بود)عثمان بن بشر از ديگر مورخان وهابي درباره حمله به كربلا چنين مي نويسد: … گنبد روي قبر (يعني قبر امام حسين عليه السلام) را ويران ساختند و صندوق روي قبر را كه زمرد و ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآن هاي نفيس و جز آن‌ها يافتند، غارت كردند و نزديك ظهر از شهر بيرون رفتند در حالي كه قريب به 2000 تن از اهالي كربلا را كشته بودند.جالب اين جاست كه مورخ مزبور نام كتاب خود را عنوان المجد في تاريخ نجد گذاشته و از اين وقايع به عنوان نشانه‌هاي مجد و شكوه و عظكت وهابيت ياد كرده است!اما اين فقط شيعيان و اماكن مقدسه آن‌ها نبودند كه وهابيان آثار مجد و شكوه خود را در آن به نمايش گذاشته‌اند، مكه مكرمه و طائف نيز از حملات آنان در امام نماند. جميل صدقي زهاوي در خصوص فتح طائف مي نويسد: طفل شيرخواره را بر روي سينه مادرس سر بريدند، جمعي را كه مشغول فراگيري قرآن بودند كشتند، چون در خانه‌ها كسي باقي نماند، به دكان‌ها و مساجد رفتند و هر كس بود، حتي گروهي را كه در حال ركوع و سجود بودند، كشتند. كتاب‌ها را كه در ميان آن‌ها تعدادي مصحف شريف و نسخه‌هايي از صحيح بخاري و مسلم و ديگر كتب فقه و حديث بود، در كوچه و بازارافكندند و آنها را پيمال كردند.سرزدن اين قبيل امور از پيروان محمد بن عبدالوهاب شگفت نيست! تابعان كسي كه همه مسلمانان را كافر و مشرك مي دانست و مكه و مدينه را قبل از آنكه به دست وهابيان بيافتد، دارالحرب و دارالكفر!مي دانست. در كتاب الدررالسنيه مي خوانيم:وي - محمد بن عبدالوهاب – از صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و اله نهي مي‌كرد و از شنيدن آن ناراحت مي‌شد. صلوات فرستنده را اذيت مي‌كرد و به سخت‌ترين وجه مجازات مي نمود.حتي او دستور داد مرد نابيناي متديني را كه مؤذن بود و صوت خوشي داشت، چون به حرف او گوش نداده، بر پيامبر صلوات فرستاده بود، به قتل رسانند. بسياري از كتب مربوط به صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله را به آتش كشيد و به هريك از پيروانش اجازه مي داد قرآن را مطابق فهم خود تفسير كند.محمد بن عبدالوهاب به نوبه‌ي خود در اعتقادات پيروابن تيميه حنبلي است، كه در قرن هشتم هجري مي‌زيسته است، از ابن تيميه عقايد جالبي نقل شده است. از جمله اينكه او خدا را جسم مي‌دانست! براي ذات مقدس خداوند دست و پا و چشم و زبان و دهان قائل بود! ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامه‌ي حود مي گويد: ابن تيميه را بر منبر مسجد جامع دمشق ديدم كه مردم را موعظه مي‌كرد و مي‌گفت: خداوند به آسمان دنيا مي‌آيد، همان گونه كه من اكنون فرود مي‌آيم! سپس يك پله از منبر پائين مي‌آمد!عقايد او آنچنان سخيف و بي‌مقدار بود كه خود اهل سنت وي را به زندان افكندند و در رد او كتب متعددي را به رشته تحرير درآوردند.اين قطره‌اي كوچك از مرداب اعتقادات و عملكرد وهابيان در طول اين ساليان است. در طول اين دوران دانشمندان زيادي چه شيعه و چه سني به نقد عقايد وهابيت دست زده‌اند و به شبهات گوناگون آنان پاسخ داده‌اند. يكي از شبهات آنان مسأله‌ي بناء بر قبور است. آن‌ها ساختن بنا اعم از مسجد يا غير آن را بر قبر حرام مي‌دانند. در اين نوشتار سعي مي كنيم پاسخي مناسب به شبهه‌ي مذكور بدهيم. نخست آنكه: اين شبهه‌ي آنان را صريح آيه‌ي 21 سوره كهف دفع مي‌نمايد، كه در خصوص ماجراي اصحاب كهف از قول مومناني كه مي‌خواستند ياد اصحاب كهف را گرامي دارند مي فرمايد: لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا (بي ترديد بر روي قبور آنان مسجدي بنا مي كنيم) دوم آنكه: هنگام ظهور اسلام و در دوران فتوحان اسلامي بناهايي بر قبور انبياء گذشته وجود داشت. از جمله مي‌توان به قبر حضرت داوود و حضرت موسي در بيت المقدس اشاره نمود. جالب اينجاست كه خليفه دوم كه طبق نظر اين آقايان از صحابه است و معصوم، خود براي انعقاد پيمان صلح به بيت المقدس رفت و پس از تسلط بر آن شهر، اقدامي در راستاي از بين بردن اين قبور به عمل نياورد…اما به راستي قومي كه در تاريخ نه چندان طولاني خود، چنان كه از زبان مورخين خودشان شنيديم قرآن‌ها را در خيابان‌ها لگد مال ساختند و در قتل عام پيروان علي عليه السلام و ساير خلفا فرقي نگذاشتند و مجد خود را در غارت و قتل جستجو مي كردند، شايستگي اين را دارند كه مخاطب يك استدلال قرآني و يا حتي تاريخي قرار گيرند؟!چند تصویر قدیمی از بارگاه ائمه بقیع

این سایت توسط گروه مهندسی نرم افزار انعکاس برتر طراحی و اجرا شده است