شعر شهادت امام باقر(ع) (تنهاتر ین غریب دیار مدینه بود)

تنهاترین غریب  دیار  مدینه  بود
او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود
صد باب علم از کلماتش گشوده شد
در بین عالمان به  خدا بی قرینه بود
این خانواده  نسل نجات و هدایتند
او ناخدای پنجمی  این  سفینه  بود
نان آور  همیشه ی  هر  کودک  یتیم
بر شانه های خسته ی او جای پینه  بود
آتش گرفته باغ  دلش  از  شراره ای
سهم  امام  خسته ی  ما  زهر  کینه بود
همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت
هفتاد و چند داغ  شقایق به سینه بود
دشت نگاه  او پُرِ گلهای اشک  بود
یاد آور حکایت  سقا و مشک  بود