شعر روز عرفه-(آه ای خیمه نشین عرفات)

آه ای خیمه نشین عرفات
وارث خون قتیل العبرات
در کجایی که دلم بی تاب است
تشنه ام وصل تو جانم ناب است
بی جمال توسیه خورشید است
آرزویت سحر امید است
آه ای خیمه نشین ماه علی
دیدن روی تو فیض ازلی
من به مهر تو گرفتار شدم
بین که از هجر تو بیمار شدم
تا که از ماه رخت دور شدم
شب ظلمانی و بی نور شدم
کن دعا جانب تو گردم
تا که دلداده ی دلبر گردم
آه ای خیمه نشین در صحرا
یوسف گم شده ای از زهرا
همچو یعقوب اسیر آهم
بوی پیراهن یوسف خواهم
در کجا خیمه زدی دلبره من
تا شوی قبله ی چشم تر من
آه ای خیمه نشین فاطمه
وارث خون گل یاس تویی
گریه کن بر غم عباس تویی
خیمه ای که روضه اش خواند کسی
تو سراسیمه به خیمه برسی
حال در مجلس ما هم تو بیا
که شده روضه سقا بر پا

منبع : نغمه های ولایت 71