سقّا بـه غیر خون جگر در بصر نـداشت

سقّا بـه غیر خون جگر در بصر نـداشت
آبی که چشم خود کند از گریه تر، نداشت
پـوشید چشم از سـر و از دامـن حسین
تا دست داشت در بدنش، دست بر نداشت
دریـا نگـه بـه داغ لب خشـک او نکرد
آب از شــرارة جگــر او خبـر نداشت
تاریخ شاهد است که در عمر خود حسین
بعد از حسن بـرادر از او خوب‌تـر نداشت
باران تیـر دشمـن و او پیـش روی دوست
جز چشم ودست وسینه وصورت سپرنداشت
دست امـام بـود و دو دستش ز تـن فتـاد
چشم حسین بود، ولی چشم و سر نداشت
از شیـرخوارگـی دل او را حسیـن بـرد
حتی قرار بـر سرِ دستِ پــدر نـداشت
هجده ستاره داشت سر نیزه‌ها حسین
مثـل سـر بریـدة او یک قمـر نـداشت
وقتی که عکس تشنه لبان را در آب دید
از بس که سوخت اشک خجالت دگرنداشت
از آه او اگـر دلـش آتـش نمی‌گــرفت
اینقــدر ســوز سینه «میثم» اثر نداشت

شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

کپي برداري تنها با ذکر منبع مجاز است .{ منبع : سایت مداحان دات آی آر}

--------

توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد

درصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر
Tags: سقّا بـه غیر خون جگر در بصر نـداشتآبی که چشم خود کند از گریه تر، نداشتپـوشید چشم از سـر و از دامـن حسینتا دست داشت در بدنش، دست بر نداشتدریـا نگـه بـه داغ لب خشـک او نکردآب از شــرارة جگــر او خبـر نداشتتاریخ شاهد است که در عمر خود حسینبعد از حسن بـرادر از او خوب‌تـر نداشتباران تیـر دشمـن و او پیـش روی دوستجز چشم ودست وسینه وصورت سپرنداشتدست امـام بـود و دو دستش ز تـن فتـادچشم حسین بود، ولی چشم و سر نداشتاز شیـرخوارگـی دل او را حسیـن بـردحتی قرار بـر سرِ دستِ پــدر نـداشتهجده ستاره داشت سر نیزه‌ها حسینمثـل سـر بریـدة او یک قمـر نـداشتوقتی که عکس تشنه لبان را در آب دیداز بس که سوخت اشک خجالت دگرنداشتاز آه او اگـر دلـش آتـش نمی‌گــرفتاینقــدر ســوز سینه «میثم» اثر نداشتشاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)کپي برداري تنها با ذکر منبع مجاز است .{ منبع : سایت مداحان دات آی آر}--------توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارددرصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر