ولادت - بلبل طبعم غزل خوانى كند

« گلبانگ شادى »

بلبل طبعم غزل خوانى كند

واژه در واژه گل افشانى كند

مرغ جانم درهواى عاشقى

پربگيرد ، سيرِ روحانى كند

مى‏زنم گلبانگ شادى دم به دم

تا، رهايم از پريشانى كند

بند بند تار و پودم  ازشعف

بى قرارامّا ثناخوانى كند

ديده مى‏بارد گهرازشوق و شور

تا به پاى يار ارزانى كند

دل كشد پردرهواى حضرتش

تا كه سيرعرش ربانى كند

آمد آن گل كز وجودش نُه فلك

برقُدوم او، گل افشانى كند

بَه بَه آمد موسم ميلاد او

تاز دين حق نگهبانى كند

سائل اويم ودارم افتخار

سائل كويش سليمانى كند

آمد آمد آن كه جبريل «امين»

درمديح اوغزل خوانى كند

آمد آن مولاى عالم عسكرى

يارى ازآيات قرآنى كند

* * *

حاج رضا فلاح «امین»