نوحۀ دروازۀ کوفه
نیزهدارت میکند خون بر دلم
بسکه میگردد به دور محملم
آفتــاب داورم سایه کردی بر سرم
واحسینا واحسین
****
ای به نوک نی سرت روی خدا
کوفه را پـر کردی از بوی خدا
ای چراغ کاروان یا اخا قرآن بخوان
واحسینا واحسین
****
ای رخت با خاک و خون آمیخته
روی نیـزه از لبـت خـون ریختـه
قبلۀ دلها شدی ماه محملها شدی
واحسینا واحسین
ماه من! مثل گل از هم واشدی
بر فـراز نـی عجب زیبـا شدی
از میان محملم همرهت آید دلم
واحسینا واحسین
****
ای خدا در حنجرت! حرفی بزن
یا اخـا بـا دختـرت حرفی بزن
قلب طفلت آب شد دخترت بیتاب شد
واحسینا واحسین
****
آیههـای وحـی داری بـر لبت
تو بخوان تفسیر آن با زینبت
ای سرت منشور وحی در کلامت نور وحی
واحسینا واحسین
****
ای هلال مـن هـلالم کردهای
من الف بودم تو دالم کردهای
غرق خون آیینهام داغ تو در سینهام
واحسینا واحسین
شاعر: حاج غلامرضا سازگار