خاطره ای ازشهدسیدمرتضی آوینی8

موضوع:دفتر سپید, قلمی سرخ

به چشمانش كه نگاه كردم،

تبلور ایمان را یافتم

سر بر خاك كه می‌نهاد،

هق‌هق اشك بود و ناله‌های بی‌قرار

درست از همانجا حضور خدا را حس می‌كردی

لحظه لحظه رسیدن به قرب الهی را

خاكی و متواضع با لباس ساده بسیج

دست در دست دلاوران از حماسه سازان گفت،

زمان گذشت و زمانه عوض شد. اما سید هنوز با دهان روزه و دعای زیر لب از سفرهای سبز آسمانی

شاهدان جان بر كف، بر دفاتر سپید با قلمهای

سرخ می‌نوشت.

منبع: كتاب همسفر خورشید

راوی: دالایی