خاطره ای از شهید محمد جعفر نصر اصفهانی

یه گروه تشکیل داده بود که ماموریت ویژه ای داشت. بچه های این گروه از طرف رهبرشون مامور بودن با دانشجو هایی که تو بعضی از زمینه ها ضعیف هستن، هم اتاق بشن و بعد از اینکه با طرف صمیمی شدن، یواش یواش مسایل اعتقادی و دینی رو بهش یاد بدن. اولش فکر می کردیم این کار بی فایده باشه؛ ولی بعداً نتایجش رو دیدیم. مثلا بعضی از دانشجوها که حتی اعتقادی به حفظ ظاهر و پوشیدن لباس مناسب شأنشون نداشتن، بعد از یه مدتی نماز شب می خوندن.

حتی بعضی ها اونقدر پیشرفت داشتن که لیاقت شهادت پیدا کردن. بعضی ها هم یه مسئولیت هایی گرفتن که به هر کس نمی دادن و در ظاهر بالاتر از سن خدمتی شون بود.