فرازی ازوصیت نامه شهید حميدرضا خواجه‌

شهيد حسين حيدري در سال 1344 در روستاي رهن در خانواده مستضعفي چشم به جهان

گشود وضعيت اخلاقي وي از همان سنين كودكي قابل تحسين بود به طورري كه هر گز كسي

را از خودش رنجور نمي ساخت تا اينكه به سن 7 سالگي رسيد وبه مدرسه رفت ودوران دبستان

را پشت سر گذاشت ودوران راهنمائي ر ا آغاز كرد وطولي نكشيد كه درخت پرشور انقلاب اسلامي

شاخ وبرگهاي پنهان شده خود را نمايان ساخت در تظاهرات وديگر جلسه هايي كه توسط مردم

بر پا مي شد شركت داشتيم وشعارهاي انقلابي را تكرار مي كرديم وبا گذشت دوران راهنمائي

دوران دبيرستان شروع شد و آغاز جنگ نيز بود ويكي  از همكلاسيهايم به شهادت رسيده

وشهيد حسن حيدري خود در كلاس بود و فكرش ادامه را ه دوستش بود تا اينكه ما چند نفري

براي اعزام به جبهه ثبت نام كرديم وعازم شديم ونوبت به حسن كه رسيد به او گفتند جاي نداريم

سري بعدي ولي او خود را به هرطريق بود به جبهه  رساند وباشروع حمله والفجر آزمايش الهي

خودش را در روزهاي آخرمأموريت كه پدرش ومادرش چشم انتظار ش هدفش را داشتند وهدفش

راساخت وقطره اي از خون رنگينش را به پاي درخت انقلاب اسلامي كه بهاي خون هزاران شهيد

است ريخت.