عیدالله الاکبر اشعار ویژه عید غدیر

ترتیل قرآن کریم 30 جزء

 

بخش های ویژه سایت مداحان قم
اخبار مذهبی , مداحی , مداحان , شاعران
اشعار مذهبی , اشعار مداحی
دانلود مداحی , مداحان اهلبیت ,مداحان قم
گلزار شهدای مجازی,وصیت نامه خاطرات شهدا کلیپ شهدا صدای شهدا
معرفی نامه و زندگی نامه مداحان و شاعران اهل بیت

اوقات شرعی

افراد آنلاین

ما 15 کاربر آنلاین داریم

آمار بازدیدکنندگان

امروز
دیروز
این هفته
این ماه
کل آمار
2618
4709
43394
109847
31147444
Your IP: 3.17.6.75

ای تمـام آفـرینش تشنـۀ اشک شبت
وی خدا و خلق او مشتاق یارب یاربت
ای مسیحای دعا در هـر نفس، لعل لبت
سینه‌های سوخته یک شعله از تاب و تبت

باب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دین
قـطب عرفان، سیّـدسجّـاد، زین‌العابدین
****
ای مزار بی‌چراغت نور چشم و چشم نور
ای منـاجات شبـت آل محمّـد را زبـور
سجده‌گاهت در عبادت طور نور و نور طور
چشم ظلمت از تو و روی منیرت دور دور

حـاجت خلـق جهـان در آستانت ریخته
وحی ساعد در سماوات از دهانت ریخته

آفتابـا مـاهتاب از جـلوه رویـت خجل
طوبی از قد، جنت از رخ، لاله از بویت خجل
پادشاهـان از گدایـانِ سـرِ کویت خجل
حلقه‌های سلسله از دست و بازویت خجل

نیست تنها دوستان را دست بـر دامـان تو
دشمنان را هم طمع بر لطف و بر احسان تو
****
تو به خلق و خوی اعجاز پیمبر می‌کنی
گر بخواهی در اسارت کار حیدر می‌کنی
با دو دست بستۀ خود فتح خیبر می‌کنی
شام را در چشم دشمن، صبح محشر می‌کنی

دست تقـدیر تـو دست اقتدار حیدر است
بلکه هر انگشت تو یک ذوالفقار حیدر است


کربـلا و کوفـه و شـام بـلا رام تو بود
دشمن بیدادگر را وحشت از نام تو بود
تو میان سلسله نه، خصم در دام تو بود
فتح آل مصطفی از خطبـه شـام تو بود

چارده قرن است مسجد می‌کشد از دل خروش
می‌رسد بانگ انا ابن مکه‌ات دائم بـه گوش
****
سرگذشتت شعله‌ای در دل شد و از سرگذشت
شام شوم از کربلا بهر تو سنگین‌تر گذشت
کس نمی‌داند چه‌ها بر آل پیغمبر گذشت
ناقۀ عریانت از هر کوچه و معبر گذشت

شامیان از کینه و طغیان شـرار انگیختند
از فـراز بـام‌ها آتش بـه فرقت ریختند


ای ز چشم شيعه جاری خون ساق پای تو
آفتـاب فـاطمه خـاکستر و سیمـای تو
تو چراغ عرشی و ویـرانه شد مأوای تو
خـاک ویرانـه کجا و صورت زیبای تو؟!

بود در ویرانه بـر رأس پدر، چشم ترت
همچو بسمل بال زد در پیش چشمت خواهرت
****
تو هماي وحی بودی و پـرت را سوختند
لحظه لحظه سینـۀ پـر آذرت را سوختند
نخل ایمان بودی و برگ و برت را سوختند
آخر از زهر ستم پـا تا سرت را سوختند

گر چه دیدی صدْمه و آزار و محنت آن همه
قـاتلت داغ پـدر بـود ای عـزیز فــاطمه


سال‌ها بگذشت و بودی هیجده داغت به دل
سوختی یک عمر همچون شمع سوزان متصل
سینه‌ات چـون خیمه‌های سوخته شد مشتعل
ای به وقت سجده خاک از اشک چشمان تو گل

بر تـو می‌گریم که بر گل‌های پرپر سوختی
هر کجا دیدی جوان از داغ اکبر سوختی
****
بـاغبانی گر به باغ لاله‌اش می‌داد آب
تو بـه یاد کام عطشان پدر رفتی ز تاب
گریه می‌کردی به یاد طفل معصوم رباب
بر لب خشک علی‌اکبر دلت می‌شد کباب

می‌بریـدی گوسفندی را اگر قصاب سر
یاد می‌کردی ز تیغ شمـر و حلقوم پدر



کاش می‌شد قبر پاکت را بگیرم در بغل
همچو نور ماه، خاکت را بگیرم در بغل
سـاق پـای دردناکت را بگیرم در بغل
زخم قلب چاک چاکت را بگیرم در بغل

کاش می‌شد شیعه برگرد مزارت می‌گریست
روز و شب پیوسته «میثم» در کنارت می‌گریست

شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

کپي برداري تنها با ذکر منبع مجاز است .{ منبع : سایت مداحان دات آی آر}

--------

توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد

درصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر
Tags: ای تمـام آفـرینش تشنـۀ اشک شبتوی خدا و خلق او مشتاق یارب یاربتای مسیحای دعا در هـر نفس، لعل لبتسینه‌های سوخته یک شعله از تاب و تبتباب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دینقـطب عرفان، سیّـدسجّـاد، زین‌العابدین****ای مزار بی‌چراغت نور چشم و چشم نورای منـاجات شبـت آل محمّـد را زبـورسجده‌گاهت در عبادت طور نور و نور طورچشم ظلمت از تو و روی منیرت دور دورحـاجت خلـق جهـان در آستانت ریختهوحی ساعد در سماوات از دهانت ریختهآفتابـا مـاهتاب از جـلوه رویـت خجلطوبی از قد، جنت از رخ، لاله از بویت خجلپادشاهـان از گدایـانِ سـرِ کویت خجلحلقه‌های سلسله از دست و بازویت خجلنیست تنها دوستان را دست بـر دامـان تودشمنان را هم طمع بر لطف و بر احسان تو****تو به خلق و خوی اعجاز پیمبر می‌کنیگر بخواهی در اسارت کار حیدر می‌کنیبا دو دست بستۀ خود فتح خیبر می‌کنیشام را در چشم دشمن، صبح محشر می‌کنیدست تقـدیر تـو دست اقتدار حیدر استبلکه هر انگشت تو یک ذوالفقار حیدر استکربـلا و کوفـه و شـام بـلا رام تو بوددشمن بیدادگر را وحشت از نام تو بودتو میان سلسله نه، خصم در دام تو بودفتح آل مصطفی از خطبـه شـام تو بودچارده قرن است مسجد می‌کشد از دل خروشمی‌رسد بانگ انا ابن مکه‌ات دائم بـه گوش****سرگذشتت شعله‌ای در دل شد و از سرگذشتشام شوم از کربلا بهر تو سنگین‌تر گذشتکس نمی‌داند چه‌ها بر آل پیغمبر گذشتناقۀ عریانت از هر کوچه و معبر گذشتشامیان از کینه و طغیان شـرار انگیختنداز فـراز بـام‌ها آتش بـه فرقت ریختندای ز چشم شيعه جاری خون ساق پای توآفتـاب فـاطمه خـاکستر و سیمـای توتو چراغ عرشی و ویـرانه شد مأوای توخـاک ویرانـه کجا و صورت زیبای تو؟!بود در ویرانه بـر رأس پدر، چشم ترتهمچو بسمل بال زد در پیش چشمت خواهرت****تو هماي وحی بودی و پـرت را سوختندلحظه لحظه سینـۀ پـر آذرت را سوختندنخل ایمان بودی و برگ و برت را سوختندآخر از زهر ستم پـا تا سرت را سوختندگر چه دیدی صدْمه و آزار و محنت آن همهقـاتلت داغ پـدر بـود ای عـزیز فــاطمهسال‌ها بگذشت و بودی هیجده داغت به دلسوختی یک عمر همچون شمع سوزان متصلسینه‌ات چـون خیمه‌های سوخته شد مشتعلای به وقت سجده خاک از اشک چشمان تو گلبر تـو می‌گریم که بر گل‌های پرپر سوختیهر کجا دیدی جوان از داغ اکبر سوختی****بـاغبانی گر به باغ لاله‌اش می‌داد آبتو بـه یاد کام عطشان پدر رفتی ز تابگریه می‌کردی به یاد طفل معصوم رباببر لب خشک علی‌اکبر دلت می‌شد کبابمی‌بریـدی گوسفندی را اگر قصاب سریاد می‌کردی ز تیغ شمـر و حلقوم پدرکاش می‌شد قبر پاکت را بگیرم در بغلهمچو نور ماه، خاکت را بگیرم در بغلسـاق پـای دردناکت را بگیرم در بغلزخم قلب چاک چاکت را بگیرم در بغلکاش می‌شد شیعه برگرد مزارت می‌گریستروز و شب پیوسته «میثم» در کنارت می‌گریستشاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)کپي برداري تنها با ذکر منبع مجاز است .{ منبع : سایت مداحان دات آی آر}--------توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارددرصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تغییر کد امنیتی

این سایت توسط گروه مهندسی نرم افزار انعکاس برتر طراحی و اجرا شده است