- منتشر شده در چهارشنبه, 14 مرداد 1388 15:30
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 4602
لاله های نرگس ! امشب باغ را زینت کنید
باغ را زینت کنید از باغبان دعوت کنید
با گل دامان نرجس لحظه ای خلوت کنید
تا سحر با آن نگار نازنین صحبت کنید
صورت حق جستجودرآن نکو سیرت کنید
با امام عصر یکبار دگر صحبت کنید
اهل مجلس باز وصف ماه مجلس بشنوید
بوی یاس از نرگس دامان نرگس بشنوید
نرجسا ! ماه هزاران انجمن آورده ای
آفتاب حسن حیّ ذوالمنن آورده ای
لالۀ سرخ حسینی بر حسن آورده ای
باز در عالم خلیل بت شکن آورده ای
یوسف کنعان ما را در وطن آورده ای
یا که بر یعقوب بوی پیرهن آورده ای
بر تو و فرزندت ای پا کیزه مادر آفرین
از خدا واحمد وزهرا وحیدر آفرین
این مسیح آفرینش پیشتر از آدم است
این چراغ طور بینش این فروغ عالم است
این کلام الله ناطق این کتاب محکم است
این مسیحای مسیحا این امام مریم است
این صفا این مروه این حجراین حرم این زمزم است
این امید انبیا از بوالبشر تا خاتم است
این تمام چارده معصوم در یک صورت است
این نه یک نوزاد این پیر تمام خلقت است
نرجس ! امشب خلق را دروجد وشورآورده ای
یک قمر نه چارده خورشید نور آورده ای
ِسرِّ ده فرمان موسی را زطور آورده ای
مصحف وانجیل وتورات وزبور آورده ای
مصطفی را از حرا یا غار ثور آورده ای
بر تمام انبیاء وجد وسرور آورده ای
جان عالم باد قربانت که مهدی زاده ای
ای سلام ازحیّ سبحانت که مهدی زاده ای
یا محمد نقش جاء الحق به بازویش به بین
ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش به بین
یک جهان توحید در چشم خدا جویش به بین
روی خود ، روی خدا درمصحف رویش به بین
صوت قرآن بشنو و لعل سخن گویش به بین
ُخلق خود درُخلق وخوی خویش ،درخویش ببین
اوست نوزادی که بر عالم امامت میکند
قائم است وبا قیام خود قیامت می کند
آی اسرائیلیان ! موسی است این موسی است این
ای مسیحیّون ! همانا حضرت عیسا ست این
ای مسلمانان عالم بر همه مولاست این
ای تمام اهل دنیا ! مصلح دنیاست این
ای همه ایرانیان ! ازدوده ی کسرا ست این
ای همه سادات عالم یوسف زهراست این
ای شب هجران ! سپاه صبح می آید زدور
شیعیان آماده نزدیک است ایّام ظهور
مهدی آمد تا لوای عدل رابر پا کند
مهدی آمد تا جهان را جنت الاعلا کند
مهدی آمد تا گره از کار عالم واکند
مهدی آمد تا دوباره معجز موسا کند
او زمین را از عدالت سینه ی سینا کند
او همه فرعونیان را غرق در دریا کند
یوسف گمگشته بوی پیرهن آید از او
بی تبر کار خلیل بت شکن آید از او
یا امام منتقم ای یوسف زهرا بیا
ای شب تاریک را صبح جهان آرا بیا
ای یگانه وارث خونهای عاشورا بیا
ای صدای انتقام زینب کبرا بیا
آفتاب فاطمه از آن سوی صحرابیا
ای شبان ما ببین حال دل مارا بیا
گرگ آدم خوار دم ازحقّ آدم می زند
چنگ بر دلهای مظلو مان عالم می زند
یوسف زهرا ببین آنان که زهرا را زدند
جای عرض تسلیت امّ ابیها را زدند
تا قیامت پیروان راه مولا را زدند
علم ودین ودانش و ایمان وتقوارا زدند
نور وقدر وکوثر و یاسین وطاها را زدند
فاش گویم کلّ مظلومان دنیا را زدند
شیعه می سوزد هماره ، شیعه می گرید مدام
تا زفریاد تو بر خیزد خروش انتقام
صبر کن یا فاطمه فریاد پشت در مزن
طایر جان امیرالمؤمنین پر پر مزن
یا علی از ناله چاه کوفه را آذر مزن
یا حسین ازنوک نی آتش به خشک وتر مزن
زینب کبرا دگر بر چوب محمل سر مزن
چاک بر پیراهن خود پای طشت زر ، مزن
می رسد روزی که عترت را شود روشن دو عین
خیزد از مهدی صدای یا لثارات الحسین
ای گریبان چاک صبح جمعه بر دیدار تو
ای همه یوسف رخان گم گشتۀ بازار تو
ای گناه ما هماره باعث آزار تو
ای مسیح آسمانی فردی از انصار تو
ای شرار خشم حق در تیغ آتش بار تو
ای سرشک چشم زهرا بر گل رخسار تو
قلب شیعه بیقرار توست یابن العسکری
فاطمه چشم انتظار توست یابن العسکری
یوسف گمگشته تو ، کنعان همه عالم ، بیا
ای یگانه منجی ذریّه ی آدم بیا
ناخدا ! بهر خدا در این محیط غم بیا
ای گرامی زادۀ پیغمبر خاتم بیا
بی تو گشته آفرینش خیمه ی ماتم بیا
ای نثار مقدمت خون دل میثم بیا
تاتو درما غایبی برپاست در هر انجمن
نالۀ یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن
باغ را زینت کنید از باغبان دعوت کنید
با گل دامان نرجس لحظه ای خلوت کنید
تا سحر با آن نگار نازنین صحبت کنید
صورت حق جستجودرآن نکو سیرت کنید
با امام عصر یکبار دگر صحبت کنید
اهل مجلس باز وصف ماه مجلس بشنوید
بوی یاس از نرگس دامان نرگس بشنوید
نرجسا ! ماه هزاران انجمن آورده ای
آفتاب حسن حیّ ذوالمنن آورده ای
لالۀ سرخ حسینی بر حسن آورده ای
باز در عالم خلیل بت شکن آورده ای
یوسف کنعان ما را در وطن آورده ای
یا که بر یعقوب بوی پیرهن آورده ای
بر تو و فرزندت ای پا کیزه مادر آفرین
از خدا واحمد وزهرا وحیدر آفرین
این مسیح آفرینش پیشتر از آدم است
این چراغ طور بینش این فروغ عالم است
این کلام الله ناطق این کتاب محکم است
این مسیحای مسیحا این امام مریم است
این صفا این مروه این حجراین حرم این زمزم است
این امید انبیا از بوالبشر تا خاتم است
این تمام چارده معصوم در یک صورت است
این نه یک نوزاد این پیر تمام خلقت است
نرجس ! امشب خلق را دروجد وشورآورده ای
یک قمر نه چارده خورشید نور آورده ای
ِسرِّ ده فرمان موسی را زطور آورده ای
مصحف وانجیل وتورات وزبور آورده ای
مصطفی را از حرا یا غار ثور آورده ای
بر تمام انبیاء وجد وسرور آورده ای
جان عالم باد قربانت که مهدی زاده ای
ای سلام ازحیّ سبحانت که مهدی زاده ای
یا محمد نقش جاء الحق به بازویش به بین
ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش به بین
یک جهان توحید در چشم خدا جویش به بین
روی خود ، روی خدا درمصحف رویش به بین
صوت قرآن بشنو و لعل سخن گویش به بین
ُخلق خود درُخلق وخوی خویش ،درخویش ببین
اوست نوزادی که بر عالم امامت میکند
قائم است وبا قیام خود قیامت می کند
آی اسرائیلیان ! موسی است این موسی است این
ای مسیحیّون ! همانا حضرت عیسا ست این
ای مسلمانان عالم بر همه مولاست این
ای تمام اهل دنیا ! مصلح دنیاست این
ای همه ایرانیان ! ازدوده ی کسرا ست این
ای همه سادات عالم یوسف زهراست این
ای شب هجران ! سپاه صبح می آید زدور
شیعیان آماده نزدیک است ایّام ظهور
مهدی آمد تا لوای عدل رابر پا کند
مهدی آمد تا جهان را جنت الاعلا کند
مهدی آمد تا گره از کار عالم واکند
مهدی آمد تا دوباره معجز موسا کند
او زمین را از عدالت سینه ی سینا کند
او همه فرعونیان را غرق در دریا کند
یوسف گمگشته بوی پیرهن آید از او
بی تبر کار خلیل بت شکن آید از او
یا امام منتقم ای یوسف زهرا بیا
ای شب تاریک را صبح جهان آرا بیا
ای یگانه وارث خونهای عاشورا بیا
ای صدای انتقام زینب کبرا بیا
آفتاب فاطمه از آن سوی صحرابیا
ای شبان ما ببین حال دل مارا بیا
گرگ آدم خوار دم ازحقّ آدم می زند
چنگ بر دلهای مظلو مان عالم می زند
یوسف زهرا ببین آنان که زهرا را زدند
جای عرض تسلیت امّ ابیها را زدند
تا قیامت پیروان راه مولا را زدند
علم ودین ودانش و ایمان وتقوارا زدند
نور وقدر وکوثر و یاسین وطاها را زدند
فاش گویم کلّ مظلومان دنیا را زدند
شیعه می سوزد هماره ، شیعه می گرید مدام
تا زفریاد تو بر خیزد خروش انتقام
صبر کن یا فاطمه فریاد پشت در مزن
طایر جان امیرالمؤمنین پر پر مزن
یا علی از ناله چاه کوفه را آذر مزن
یا حسین ازنوک نی آتش به خشک وتر مزن
زینب کبرا دگر بر چوب محمل سر مزن
چاک بر پیراهن خود پای طشت زر ، مزن
می رسد روزی که عترت را شود روشن دو عین
خیزد از مهدی صدای یا لثارات الحسین
ای گریبان چاک صبح جمعه بر دیدار تو
ای همه یوسف رخان گم گشتۀ بازار تو
ای گناه ما هماره باعث آزار تو
ای مسیح آسمانی فردی از انصار تو
ای شرار خشم حق در تیغ آتش بار تو
ای سرشک چشم زهرا بر گل رخسار تو
قلب شیعه بیقرار توست یابن العسکری
فاطمه چشم انتظار توست یابن العسکری
یوسف گمگشته تو ، کنعان همه عالم ، بیا
ای یگانه منجی ذریّه ی آدم بیا
ناخدا ! بهر خدا در این محیط غم بیا
ای گرامی زادۀ پیغمبر خاتم بیا
بی تو گشته آفرینش خیمه ی ماتم بیا
ای نثار مقدمت خون دل میثم بیا
تاتو درما غایبی برپاست در هر انجمن
نالۀ یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد
درصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر
نظرات بازدید: 4602
- منتشر شده در چهارشنبه, 14 مرداد 1388 15:28
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 5114
امشب رسد از سامره بوی گل نر گس
گلها همه چشمند به سوی گل نر گس
بگرفته همه خوی به خــــــوی گل نرگس
نرگس زده لبخند به روی گل نرگس
گمگشته در انـــوار الهی کــــــره ی خاک
صوت صلوات است که سر برده زافــلاک
تا دوست زند خنده وتا خصم شود کــــور
گــــــردیده زمین بر سر گردون طبق نور
هم سامـــــره سینا شده هم بیت ولا طور
ریزد عوض گل به زمین با ل وپر حــور
خــورشیدِ رخ مهـــــدی سر زد شب نیمه
بر چــهره گل انداخـــته لبخند حکیمه
روید گل تــــوحید زکــــوه وچمن امشب
یوسف شده از مصر مقیم وطـــــن امشب
یعقـــــوب شنیده است بـوی پیرهن امشب
مهدی زده لبخــــــند به روی حسن امشب
خــــــیزید وبه بینید گلســــتان حسن را
در دست حسن لا لـــــۀ بستان حسن را
خـــیزید که از پارۀ دل گــل بفشـا نید
وز کـــوثر نـــورآتش دل را بنشا نید
بر منتظران این خبر خوش برسانید
کامشب شب قـــدر است همه قــــدر بدانید
با نــــور نــوشتند به پیشانی خـــــورشید
ماهـــــی که جهان منتظـرش بود درخشید
این صــورت توحـــید ویا آیۀ نور است
این قامت طــوباست ویا نخلۀ طوراست
داود نبــی را به لب آیا ت زبـوراست
یا برلب مهدی سخن از روز ظهــور است
گـوش همه بر زمـزمۀ یارب مهدی است
ای منتظران مـژده که امشب شب مهدی است
ای منتظـران یا فته غــــم خاتمه امشب
تبریک که روشن شده چشم همـــه امشب
بشکفت به شوق وشعف وزمـــزمه امشب
گـل از گـل لبخـند بنـی فاطمه امشب
مــرغان بهشتـی شده آوارۀ مهدی
گـردند به دور وبــرِِ گهـوارۀ مهدی
مهـدی است که احیاگر قانون حسین است
مهدی است که شمشیرش مد یِِون حسین است
او وارث پیراهـن گلگون حسین است
والله قسم منتقـم خون حسین است
برپرچمش این نقش عیان با خط نور است
ای منتظران مژده که هنگام ظهـور است
این یوسف زهراست که سوی وطــن آید
این ماه دل آراست که در انجــــــــمن آید
این جان جهان است که اینک به تـن آید
بر منتظـــــران پاسخ یا بـــن الحسن آید
خـــیزید حضـــــور پسر فاطمه امشب
لبیک بگــوئید به مهدی همه امشب
بـــوی نفس حجت ثانــــی عشر آیــد
ای شب حرکت کن که به زودی سحر آید
ای صبح بیا تا شب هجــــرا ن به سرآید
خـورشید بنی فاطمه از کعــبه بر آید
عیسی زفـلک بازآ مــا صبر نداریم
تـــا پشت سر یــار نمـازی بگذاریم
ای احمد ثا نی زحـــرا جلوه گری کن
ای وارث پیغمـبر پیغــامبـری کن
تنها پسرزهــرا مــــارا پــــدری کن
این قــافـلـــۀ گمشده را راهبری کن
در هجر شبان اشک فشان این رمه تاکی؟
دوران فـراق پسر فــــاطمــــه تاکی؟
ای غصّـــه اسلام هم آغـــوش تو مهدی
ای نالۀ خامــوشان در گـوش تو مهدی
ای پــرچم ثارالله بــر دوش تـو مهدی
ای خـون دل واشک بصر نوش تو مهدی
ای موسی عمـران چه شود تا به مصافی
چـــون سینۀ دریادل فــرعون بشکافی
ای نام تو ذکـر خوش شام وسحـر ما
ای خاک رهت مــادرمـا وپـــدر مـا
ای باغ تـو را لاله زخــون جگـر ما
ما منتظـر استیم وتـوئی منتظَر ما
باز آ که چـراغ همه رخسار تـو باشد
میثـم صله ی شعـرش دیدار تو باشد
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد
درصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر
نظرات بازدید: 5114
- منتشر شده در چهارشنبه, 14 مرداد 1388 15:25
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 5600
یک عمر انتظار کشیدم نیامدی
دل از حیات خویش بریدم نیامدی
پشتم شکست و پای ز ره ماند و قد خمید
کوه فراق بـردم و دیـدم نیامـدی
مانند یک نهال که در باد خم شود
از درد انتظار خمیـدم نیامـدی
از صبر و بردباری و از طاقت و توان
چیزی نمانـده غیر امیدم نیـامدی
در چنگ احتضار فتـادم ز انتظار
زخم زبان ز هر که شنیدم نیـامدی
طاقت ز دست دادم و صبرم، تمام شد
دل را بـه جای جامه دریدم نیامدی
گفتی بـسوز، سوختم از آتش فـراق
گفتی بنـال، نـاله کشیدم نیامـدی
دیگر میان خانه به دوشان علم شدم
از بس که در قفات دویدم نیامدی
دندان نهاده بر جگر و صبر کردهام
پیوسته پشت دست گزیدم نیامدی
من "میثمم" که مانده ز درد فراق تو
روز سیاه و موی سفیدم نیامدی
دل از حیات خویش بریدم نیامدی
پشتم شکست و پای ز ره ماند و قد خمید
کوه فراق بـردم و دیـدم نیامـدی
مانند یک نهال که در باد خم شود
از درد انتظار خمیـدم نیامـدی
از صبر و بردباری و از طاقت و توان
چیزی نمانـده غیر امیدم نیـامدی
در چنگ احتضار فتـادم ز انتظار
زخم زبان ز هر که شنیدم نیـامدی
طاقت ز دست دادم و صبرم، تمام شد
دل را بـه جای جامه دریدم نیامدی
گفتی بـسوز، سوختم از آتش فـراق
گفتی بنـال، نـاله کشیدم نیامـدی
دیگر میان خانه به دوشان علم شدم
از بس که در قفات دویدم نیامدی
دندان نهاده بر جگر و صبر کردهام
پیوسته پشت دست گزیدم نیامدی
من "میثمم" که مانده ز درد فراق تو
روز سیاه و موی سفیدم نیامدی
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد
درصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر
نظرات بازدید: 5600
- منتشر شده در چهارشنبه, 14 مرداد 1388 15:26
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 8076
طالب خون خدا متی ترانا و نراک
یابن مصباح الهدی متی ترانا و نراک
چه شود با تو کنم گریه سر قبر حسین
در مزار شهدا، متی ترانا و نراک
صبح جمعه نالهام أین معزُّ الاولیاست
میزنم تو را صدا، متی ترانا و نراک
نیمههای دل شب کنار دیوار بقیع
دهم آهسته ندا، متی ترانا و نراک
میزند تو را صدا از سر نیزهها هنوز
سر از بدن جدا، متی ترانا و نراک
چه شود ببینمت کنار بین الحرمین
سر و جان کنم فدا، متی ترانا و نراک
زخم قلب پسر فاطمه را مرهم نیست
بی ظهورت اَبدا، متی ترانا و نراک
چه شود از گل رویت بدهی یک صدقه
سر راهی به گدا، متی ترانا و نراک
چهره بگشا و ز آینۀ خونین دلم
زنگ محنت بزدا، متی ترانا و نراک
"میثم" از خون خدا با تو سخن گفت بیا
پسر خون خدا، متی ترانا و نراک
یابن مصباح الهدی متی ترانا و نراک
چه شود با تو کنم گریه سر قبر حسین
در مزار شهدا، متی ترانا و نراک
صبح جمعه نالهام أین معزُّ الاولیاست
میزنم تو را صدا، متی ترانا و نراک
نیمههای دل شب کنار دیوار بقیع
دهم آهسته ندا، متی ترانا و نراک
میزند تو را صدا از سر نیزهها هنوز
سر از بدن جدا، متی ترانا و نراک
چه شود ببینمت کنار بین الحرمین
سر و جان کنم فدا، متی ترانا و نراک
زخم قلب پسر فاطمه را مرهم نیست
بی ظهورت اَبدا، متی ترانا و نراک
چه شود از گل رویت بدهی یک صدقه
سر راهی به گدا، متی ترانا و نراک
چهره بگشا و ز آینۀ خونین دلم
زنگ محنت بزدا، متی ترانا و نراک
"میثم" از خون خدا با تو سخن گفت بیا
پسر خون خدا، متی ترانا و نراک
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد
درصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر
2 نظر بازدید: 8076
- منتشر شده در چهارشنبه, 14 مرداد 1388 15:21
- نوشته شده توسط امیرحسین فلاح
- بازدید: 6718
بند اول
آسمان امشب جمال حق تعالی را ببین
نیمۀ ماه محمد، ماه زهـرا را ببیـن
بـرفراز دست مولانـا امام عسگری
ماه نـرگس، آفتاب عالم آرا را ببیـن
پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو
چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
با همه سیّارگان دور زمین آور طواف
آفتابِ بـامدادِ عـرشِ اعـلا را ببیـن
روح شو، بـر بـام شهر سامره پرواز کن
چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین
بـر فـراز مهـد مهدی پـرواز کن
لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین
همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو
در ریاض نور، حسن حق تعالی را ببین
ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی
غرق در انوار حسن حق ز پا تا سر شدی
بند دوم
ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی
بـا گلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم واشدی
نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست
زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی
آسمانی لالۀ نـرگس شکفتی در زمیـن
ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی
بـا طلوع صبح از مشرق برآیـد آفتاب
آفتـاب فاطمه وقت سحر پیـدا شدی
گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن
نور خود را بذل کردی ماه محفلها شدی
آسمانیها زمین بوس تـو بـودند از ازل
از چه ای جان جهانها همنشین با ما شدی
در محافل حاضری، در دیـده پیدا نیستی
از نظرها غـایبی و انـجمن آرا شدی
ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی بیا
عید میلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا
بند سوم
در شب میلاد پیدا شـد تجلّای ظهور
سرزند از غرب، مهر عالم آرای ظهور
آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او
از ازل پیغمبران دیـدند سیمای ظهـور
نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر
از قیـام مهدی و از صبـح زیبـای ظهور
ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنوند
در کنار کـعبه پـای رکن، آوای ظهـور
ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید
بـر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند
در حوادث پایدار استاده تـا پـای ظهور
ای شما آل محمد جان ما قربـانتان!
از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور
میدرخشد پرچم توحید بر بام فرج
منتظر باشید، نزدیک است ایـام فرج
بند چهارم
غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار
میرسد روزی بـه پایـان روزهای انتظار
اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است
سخت تـر از احتضار آمد بـلای انتظار
یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت
پیـر گردیـدیم در حال و هـوای انتظار
جمعهها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»
لحظههایم گشته یـکسر لحظههای انتظار
بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»
کردهام صحرای دل را کربـلای انتـظار
از طنین ذکـر «اللهم عجّل للظُّهور»
بند بندم گشته یکسر نی نوای انتظار
یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو
تـا بهار وصل آیـد در قفـای انتظار
تـو تـمام آرزوی آل زهـرایی بیـا
ای امید شیعه میدانم که میآیی بیا
بند پنجم
تو دل از من بردهای بسیار یابن العسکری
من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری
گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین
داشتم با حضرتت دیدار یـابن العسکری
دیدهای کز دیـدن روی تـو نـابینا بـود
کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری
گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیـا
پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری
دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست
شیعه غیر از تـو ندارد یار، یـابن العسکری
بی تـو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیا
کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری
برگ برگ لالهها در باغ و بستان شاهدند
بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری
گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را
باز می بینم فقط تنها تو را دارم تو را
بند ششم
من تو را نشناختم، اما مکرر دیدمت
صبحدم در روضۀ پاک پیمبر دیدمت
در کنارت ایستادم پشت دیـوار بقیع
گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت
گرچه میگفتند پنهان است قبر فاطمه
من کنـار تـربت پنهان مادر دیـدمت
بـوی عطرت را شنیدم از بیابان نجف
در کنار مرقـد ساقی کوثـر دیـدمت
گاه دیـدم ایستـادی در کنار قتـلگاه
گه کنار قبر آن تنهای بی سر دیدمت
گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل
گاه در پـائین پـا، بـا قبر اکبر دیـدمت
گر چه ای گمگشتۀ زهرا ندانستم تویی
در کنـار قبـر عباس دلاور دیـدمت
ماه رویت را تماشا کردم و دل باختم
با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم
بند هفتم
غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی
بـا منی امـا نمیدانم کجـایی؟ سیـدی
ای بسا حج کردهام، حجّم فقط دیدار توست
تو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی
کاش جان عالمت بـر رونـما گردد فدا
تا دمی بـر خلق عالم رو نمایی، سیـدی
ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام
کی میآیی؟ کی میآیی؟ کی میآیی؟ سیدی
مشکل اسلام تنـها غیبت کبرای تـوست
با ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی
پرچم سرخ حسینی فاش میگوید که تو
وارث خون شهیـد کربلایی، سیـدی
در طواف کعبهای؟یا در مدینه؟یا نجف؟
سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی
ای تمـام چارده معصوم! یـا مهدی! بیا
ای جواب نـالۀ مظلوم! یـا مهدی! بیـا
بند هشتم
ای قرار قلبهای بیقـرار اهل بـیت
وی طلوع صبح، در شبهای تار اهلبیت
میدمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور
میرسد روزی بـه پایان انتظار اهلبیت
قرنهـا فریـاد «اللهم عجّل لظهّور»
بوده در این غیبت کبری شعار اهلبیت
ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی میکنی
اشک چشم نـازنینت را نثـار اهلبیت؟
سیدی! دست یداللهی بـر آر از آستین
تـا بـه دست آید دوباره اقتدار اهلبیت
سیزده معصوم را کشتند از راه جفـا
یوسف زهرا تویی دار و ندار اهلبیت
تـا قیامت لشگر پـاییز را نـابود کن
با ظهورت میشود عالم بهار اهلبیت
قرنـها در سینۀ ما شعلۀ فریاد تـوست
عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست
بند نهم
وارث خون خدا! خون خدا گویـد بیا
بر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا
اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجر
سنگهای مروه و کـوه صفا گویـد بیا
فرق خونین علی هر شب صدایت میزند
خون جاری از دهان مجتبی گویـد بیا
مادر مظلومهات با اشک چشم و سوز دل
بر ظهورت میکند هر شب دعا گوید بیا
نخلهای دشت سرخ نینوا آب فـرات
پـرچم سرخ شهید کربـلا گویـد بیا
زخمهای کشتگان فریاد «یا مهدی» زند
رأس جدت بـر فراز نینوا گویـد بیا
قامت غلتیده در خون علمدار حسین
مشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا
عالمی چشم انتظار عدل عالمگیر توست
پاسخ لبخند اصغر در لب شمشیر توست
بند دهم
جلوه کن تا زنگ غم از سینهها زائل شود
با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود
جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی
جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود
جلوه کن تا عیسی مریم برای یاریت
با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو
چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا
جلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود
گرچه نبوَد دیـدۀ ما قابل دیـدار تـو
تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود
آفتاب فاطمه بر خلق عالم جلوه کن
از کرامت بر دل تاریک "میثم" جلوه کن
آسمان امشب جمال حق تعالی را ببین
نیمۀ ماه محمد، ماه زهـرا را ببیـن
بـرفراز دست مولانـا امام عسگری
ماه نـرگس، آفتاب عالم آرا را ببیـن
پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو
چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
با همه سیّارگان دور زمین آور طواف
آفتابِ بـامدادِ عـرشِ اعـلا را ببیـن
روح شو، بـر بـام شهر سامره پرواز کن
چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین
بـر فـراز مهـد مهدی پـرواز کن
لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین
همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو
در ریاض نور، حسن حق تعالی را ببین
ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی
غرق در انوار حسن حق ز پا تا سر شدی
بند دوم
ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی
بـا گلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم واشدی
نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست
زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی
آسمانی لالۀ نـرگس شکفتی در زمیـن
ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی
بـا طلوع صبح از مشرق برآیـد آفتاب
آفتـاب فاطمه وقت سحر پیـدا شدی
گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن
نور خود را بذل کردی ماه محفلها شدی
آسمانیها زمین بوس تـو بـودند از ازل
از چه ای جان جهانها همنشین با ما شدی
در محافل حاضری، در دیـده پیدا نیستی
از نظرها غـایبی و انـجمن آرا شدی
ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی بیا
عید میلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا
بند سوم
در شب میلاد پیدا شـد تجلّای ظهور
سرزند از غرب، مهر عالم آرای ظهور
آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او
از ازل پیغمبران دیـدند سیمای ظهـور
نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر
از قیـام مهدی و از صبـح زیبـای ظهور
ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنوند
در کنار کـعبه پـای رکن، آوای ظهـور
ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید
بـر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند
در حوادث پایدار استاده تـا پـای ظهور
ای شما آل محمد جان ما قربـانتان!
از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور
میدرخشد پرچم توحید بر بام فرج
منتظر باشید، نزدیک است ایـام فرج
بند چهارم
غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار
میرسد روزی بـه پایـان روزهای انتظار
اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است
سخت تـر از احتضار آمد بـلای انتظار
یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت
پیـر گردیـدیم در حال و هـوای انتظار
جمعهها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»
لحظههایم گشته یـکسر لحظههای انتظار
بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»
کردهام صحرای دل را کربـلای انتـظار
از طنین ذکـر «اللهم عجّل للظُّهور»
بند بندم گشته یکسر نی نوای انتظار
یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو
تـا بهار وصل آیـد در قفـای انتظار
تـو تـمام آرزوی آل زهـرایی بیـا
ای امید شیعه میدانم که میآیی بیا
بند پنجم
تو دل از من بردهای بسیار یابن العسکری
من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری
گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین
داشتم با حضرتت دیدار یـابن العسکری
دیدهای کز دیـدن روی تـو نـابینا بـود
کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری
گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیـا
پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری
دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست
شیعه غیر از تـو ندارد یار، یـابن العسکری
بی تـو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیا
کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری
برگ برگ لالهها در باغ و بستان شاهدند
بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری
گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را
باز می بینم فقط تنها تو را دارم تو را
بند ششم
من تو را نشناختم، اما مکرر دیدمت
صبحدم در روضۀ پاک پیمبر دیدمت
در کنارت ایستادم پشت دیـوار بقیع
گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت
گرچه میگفتند پنهان است قبر فاطمه
من کنـار تـربت پنهان مادر دیـدمت
بـوی عطرت را شنیدم از بیابان نجف
در کنار مرقـد ساقی کوثـر دیـدمت
گاه دیـدم ایستـادی در کنار قتـلگاه
گه کنار قبر آن تنهای بی سر دیدمت
گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل
گاه در پـائین پـا، بـا قبر اکبر دیـدمت
گر چه ای گمگشتۀ زهرا ندانستم تویی
در کنـار قبـر عباس دلاور دیـدمت
ماه رویت را تماشا کردم و دل باختم
با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم
بند هفتم
غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی
بـا منی امـا نمیدانم کجـایی؟ سیـدی
ای بسا حج کردهام، حجّم فقط دیدار توست
تو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی
کاش جان عالمت بـر رونـما گردد فدا
تا دمی بـر خلق عالم رو نمایی، سیـدی
ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام
کی میآیی؟ کی میآیی؟ کی میآیی؟ سیدی
مشکل اسلام تنـها غیبت کبرای تـوست
با ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی
پرچم سرخ حسینی فاش میگوید که تو
وارث خون شهیـد کربلایی، سیـدی
در طواف کعبهای؟یا در مدینه؟یا نجف؟
سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی
ای تمـام چارده معصوم! یـا مهدی! بیا
ای جواب نـالۀ مظلوم! یـا مهدی! بیـا
بند هشتم
ای قرار قلبهای بیقـرار اهل بـیت
وی طلوع صبح، در شبهای تار اهلبیت
میدمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور
میرسد روزی بـه پایان انتظار اهلبیت
قرنهـا فریـاد «اللهم عجّل لظهّور»
بوده در این غیبت کبری شعار اهلبیت
ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی میکنی
اشک چشم نـازنینت را نثـار اهلبیت؟
سیدی! دست یداللهی بـر آر از آستین
تـا بـه دست آید دوباره اقتدار اهلبیت
سیزده معصوم را کشتند از راه جفـا
یوسف زهرا تویی دار و ندار اهلبیت
تـا قیامت لشگر پـاییز را نـابود کن
با ظهورت میشود عالم بهار اهلبیت
قرنـها در سینۀ ما شعلۀ فریاد تـوست
عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست
بند نهم
وارث خون خدا! خون خدا گویـد بیا
بر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا
اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجر
سنگهای مروه و کـوه صفا گویـد بیا
فرق خونین علی هر شب صدایت میزند
خون جاری از دهان مجتبی گویـد بیا
مادر مظلومهات با اشک چشم و سوز دل
بر ظهورت میکند هر شب دعا گوید بیا
نخلهای دشت سرخ نینوا آب فـرات
پـرچم سرخ شهید کربـلا گویـد بیا
زخمهای کشتگان فریاد «یا مهدی» زند
رأس جدت بـر فراز نینوا گویـد بیا
قامت غلتیده در خون علمدار حسین
مشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا
عالمی چشم انتظار عدل عالمگیر توست
پاسخ لبخند اصغر در لب شمشیر توست
بند دهم
جلوه کن تا زنگ غم از سینهها زائل شود
با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود
جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی
جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود
جلوه کن تا عیسی مریم برای یاریت
با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو
چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل
جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا
جلوه کن تا امت قرآن به حق واصل شود
گرچه نبوَد دیـدۀ ما قابل دیـدار تـو
تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود
آفتاب فاطمه بر خلق عالم جلوه کن
از کرامت بر دل تاریک "میثم" جلوه کن
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
--------
توجه ! به علت تایپ اشعار امکان هر گونه غلط تایپی در متن اشعار وجود دارد
درصورت برخورد با غلط ها ،جهت رفع آنها ما را در قسمت نظرات مطلع فرمایید. باتشکر
2 نظر بازدید: 6718